
پروژهای از آرشیو ویدیویی پارکینگ و جامعهی نیومدیا.
با همکاری
پروژههای آران: خیابان نوفللوشاتو، کوچه لولاگر، پلاک ۵.
افتتاحیه اول مرداد ۱۴۰۰
اختتامیه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
هنرمندان:
به انتخاب: امیرعلی قاسمی.
ترجمه متنها: بهار احمدیفرد.
با تشکر ویژه از:
با تشکر ویژه از نازیلا نوع بشری، شیرین ملت گهر و تیم خوب پروژههای آران، بهار احمدیفرد، پروژههای نیومديا، گالری هینترلند، گودرون والن بک، هستی آریا، مزدک عیاری، نسترن صفایی، سمیرا علیخانزاده و آقای کمالی
یادداشت کیوریتور
خطوط خودساخته، پروژهای از آرشیو ویدیویی پارکینگ و جامعهی نیومدیا، به انتخاب امیرعلی قاسمی است که کارهای هفت هنرمند «لنز-محور» را، که هر یک ساکن گوشهای از دنیا است، گرد هم میآورد. این پروژه در پاییز و زمستان ۱۳۹۹ در دو بخش پیاپی در گالری هینترلند، وین برگزار شد و اکنون با همکاری و مشارکت پروژههای آران در ایران به نمایش در میآید.
رویکرد پژوهش محور و نگاه منحصربهفرد هنرمندان پروژه در طرح روایتهای خرد و کلان، کردوکار رسانههای جمعی، چگونگی بازنمایی دیگری و روند خاموشِ حاشیهسازی را به چالش میکشد و مرزبندی میان داستان شخصی و فضای صمیمی را و امر سیاسی – اجتماعی و فضای جمعی را محو میکند.
استفاده از منابع مختلف، مانند بایگانی مطبوعات، تکهفیلمهای پیداشده، مصاحبههای از پیش موجود در بایگانیهای عمومی تا بهکارگیری کلاژ و مدلهای سهبعدی و قرارگیری آنها در چشماندازی چندوجهی سبب شده تا گهگاه شاهد انعکاس همزمان افسانه و واقعیتهای قطعهقطعه شده باشیم.
هرچند مهمتر آن است که دریچهی لنز این هنرمندان خطوط مبهم و گریزان تبعیض و عادیسازی را ثبت میکند و همین ابهام موجود در تصورات ایشان، این امکان را فراهم کرده تا در عین نشان دادن آسیبپذیری نظامهای موجود، از چنبرهی چرخهی نوستالژی بیرون آیند.
شعرهای تصویری و مشاهدات بدیع هنرمندان این نمایشگاه، طیفی گسترده از دغدغهها را به نمایش میگذارد:
«متنی برای تصویرهای بیاساس» ساناز سهرابی، آن دسته از شاخصهای احساسی را تجزیهوتحلیل میکند که سامانههای نظامی و رسانهای با اتکا به آن، روایتی همگن از تروما و جنگ را به حرکت درآورده و به آن استمرار میبخشند. مصاحبههای جمعآوریشده از کهنه سربازان آمریکایی جنگ خلیجفارس و درج شخصیتی خیالی باعث میشود عدم قطعیت و وجه پرفورماتیو مصاحبه بهعنوان ابزاری برای بازاندیشی و یادآوری خاطرات آشکار شود.
پروژهی سونا صفایی سوره با عنوان «گردان» از مسیر کمیک استریپ، انیمیشن و تبلیغات مجلات، تاریخ نیمه استعماری صنعت نفت در ایران را مرور میکند. تو گویی با پروپاگاندای جدیدی برآمده از تبلیغات بریتیش پترولیوم در دههی پنجاه میلادی روبروییم که حاوی پیچوخمهای خاورمیانه و فیگورهایی ساختگی از تاریخ معاصر است.
بخشهایی از فیلم-مقاله با عنوان «چگونه تاریخ را پشت سر بگذاریم و از هر روز زیستنِ دوبارهی آن امتناع کنیم؟» ساخته نبراس هویزاوی، در کنار آثار کلاژ «تلاشی برای خواندن مطبوعات غربی» منظری آشنا و درعینحال ناشناخته را خلق میکند که از شعر و تاریخ بدیل الهام پذیرفته است.
زندگی روزمره و مرز ظریف میان کودکی و بزرگسالی با نگاهی حساس به نابرابریهای جنسیتی از طریق لنز دوربین سارا عباس نژاد نمایش داده میشود.
فضای صمیمی / ذهنیِ فضای خانه و گلخانه آن در ویدیوی آناهیتا حکمت نمود مییابد و گذشتهی امروز و آیندهی محتمل روزگار گذشته را در هم میآمیزند.
روزگاری، مرزهای جغرافیایی برای پیشرفت انسان حیاتی بودند و اکنون با سرعتی باورنکردنی در حال تغییر هستند؛ امروزه با فراگیری خطوط کشتیهای اقیانوسپیما، حملونقل منطقهایِ فرامرزی که سایهی پررنگش همواره بر امکان جابهجایی و پویایی انسان و بقایش در طی نسلها انکار ناشدنی است، در معرض منسوخ شدن و فراموشی قرار گرفته است. «بوی خاک و درخت» نگار یغماییان، عکس، نقشه و سایر داشتههای ارزشمندی را جمعآوری میکند که با آنها بتواند از نو این داستانها را تجسم کند، چرا که بسیاریشان ناگفته باقیماندهاند.
ویدیوی ژاله نساری در مورد آیندهی این سیارهی آبی، با کنار هم گذاشتن فیلمهای یافت شده ذیل هشتگ #صدای_زمین ساخته شده است. گویا هر اندازه که نسبت به صدمات غیرقابلجبرانی که به زمین تحمیل کردهایم، بدانیم، آیندهی زمین سهمناکتر به نظر میرسد. كنشگریهای هنری- محيط زيستی بعضي كاربران شبكههای اجتماعی اغلب ناهمخوان است با سبک زندگی و طریقی که برای نمایش برداشتهای هنریشان از این بحران برگزیدهاند.
در آخر، خطوط ترسیمشده – چه پررنگ شوند و چه محو، چه نزدیک بیایند و چه دور شوند – به تصویرهایی فردی، طبیعی، سرگرمکننده و ترسناک تبدیلشدهاند: ردپاهایی کمیاب که در قابها ثبتشدهاند.
متنی برای تصویرهای بیاساس | ساناز سهرابی |۱۳:۲۵| ۱۳۹۷
متنی برای تصویرهای بیاساس، آن دسته از شاخصهای احساسی را تجزیهوتحلیل میکند که سامانههای نظامی و رسانهای با اتکا به آن، روایتی همگن از تروما و جنگ را به حرکت درآورده و به آن استمرار میبخشند. متنی برای تصویرهای بیاساس، که عمدتاً با اطلاعات بایگانیشده در پروژه «میراث ویدیویی کهنه سربازان کتابخانه کنگره» نوشته و تدوین شده است، بیش از هر چیز بر مصاحبههای جمعآوریشده از کهنه سربازان آمریکایی جنگ خلیجفارس متمرکز است. پروژه میراث ویدیویی کهنه سربازان کنگره ایالاتمتحده شامل مجموعهای در جریان از مصاحبههای ویدیویی است که عمدتاً توسط اعضای خانواده کهنه سربازان یا مؤسسات آموزشی مختلف اهداشدهاند. متنی برای تصویرهای بیاساس، مصاحبه را همچون نوعی امضای اختصاصی در بازنمایی جنگ در رسانهها میداند، نوعی بازنمایی که با استفاده از تصاویر و بایگانیهای شخصی افراد، در مقام “یادگار”ها به پیشبرد روایت غالب کمک میکند. این مصاحبههای ویدیویی خود بقایای یک بایگانی هستند که حاوی اشکال دیگری از قطعات بایگانیشده مانند عکسها و دستساختههای مختلفی است که کهنه سربازانی که با آنها مصاحبه شده در طول درگیریشان در جنگ جمع کردهاند. برای این پروژه، من با یک بازیگر بداههپرداز کارکردم تا مصاحبهای کمکی بسازم که متد و محتوای خود را از همین بایگانی ویدیویی گرفته است. قرض از این کار، آن بود که بتوانم داستانی موازی جعل کنم و آن را در قسمت بزرگتری از بدنه این بایگانیهای ویدیویی جاسازی کنم. متنی برای تصویرهای بیاساس، از یک داستان منسجم، که یکی از اهداف پروژه میراث کتابخانه کنگره است، جدا میشود تا عدم قطعیت و پرفورماتیویتی مصاحبه را بهعنوان ابزاری در خدمت ساخت حقیقت و احیای حافظه افشا کند.
گَردان | سونا صفایی سوره | چیدمان: مجسمه، ویدیو و روزنامه | ۱۳۹۹

«گردان» یک پروژه هنری چندرسانهای است که تاریخچه نیمه استعماری صنعت نفت ایران را مورد بازبینی قرار داده است. بخشی از کار، قالب کمیک استریپهایی را میگیرد که درگذشته در روزنامههای نیم قطع و مصور چاپ میشدند. این بخش درصدد است تا سرگذشت ملی شدن صنعت نفت ایران را با مسائل سیاسی حال حاضر قیاس کند. کاراکترهای کمیک نمایش دادهشده، از تبلیغات کارتون/طراحی مانندِ رونالد سرل برای کمپانی بریتیش پترولیوم در سالهای دهه پنجاه میلادی الهام پذیرفتهاند. سونا صفایی به بازسازی و شخصیتپردازی کاراکترهای سرل پرداخته و داستان زندگی این شخصیتها را در عصر امروز به تصویر کشیده است. شخصیتهای خیالی این مجموعه در حقیقت نوادگان کاراکترهای رولاند سرل هستند که در زمان معاصر در آمریکای شمالی ساکناند. گفتگوی بین این کاراکترها برای این نمایشگاه به شکل نسخهی روزنامهای به چاپ رسیده است. صفایی در «گردان» از ویدیو نیز استفاده میکند تا داستانهایش را بهطور موازی در زمان حال و گذشته پیش ببرد. در ویدیو کلاژ کوتاهی صفایی قسمتی از گزارش تهیه شده از مهندسان و کارمندان کمپانی بریتیش پترولیوم در دههی پنجاه میلادی را در کنار قسمتی از کارتون سیندرلا قرار میدهد تا طرحهای توسعهگرا و دموکراسیخواه را در کشورهای مستعمره و شبه مستعمره به نمایش بگذارد.
چگونه تاریخ را پشت سر بگذاریم و از هرروز زیستنِ دوبارهی آن امتناع کنیم؟ | نبراس هویزاوی | تکههایی از یک فیلم /مقاله در حال ساخت | ۱۳۹۹ - تا کنون
از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ (۲۰۱۵-۲۰۱۰) شروع به مطالعه نظرگاه نیویورکتایمز درباره درگیریهای خاورمیانه کردم. صفحات مربوط به اخبار، هنر و خاورمیانه را جمعآوری کردم. بهار عربی تازه آغاز شده بود و من دانشجوی هنر انستیتوی هنر کالیفرنیا (کلآرتز) بودم و درس علوم سیاسی را بهعنوان بخشی از برنامهترم پاییزم برداشته بودم تا واحدهایم را پر کرده باشم. ما مجبور بودیم مجله نیویورکتایمز را بخوانیم، نقش سیاست را درک کنیم و آن را با تاریخ مقایسه کنیم. سؤالی که در این مدت پیش میآمد این بود که شما چگونه بهار عربی را با انقلاب ۱۳۵۷ مقایسه میکنید. من انقلاب را از کتابها یا رسانهها یا مجلات میفهمم، اما چگونه میتوانید تاریخی را که در آن زندگی نکردهاید بشناسید؟ من شروع به فراموش کردن تاریخ کردم و درعوض سال ۱۳۸۹ را بهعنوان مبدأ تاریخ انتخاب کردم. نمیدانستم چه موقع از جمعآوری «تاریخ» دستبردارم اما قطعاً روزی به نتیجه میرسید. سرانجام سال ۱۳۹۴ نقطه عطفی شد که زمان باید متوقف میشد، تا یک تاریخچه ساخته شود. پس از یک وقفهی پنج ساله در سال ۱۳۹۹، کار کردن دوباره روی این پروژه را شروع کردم. این در حالی بود که بسیاری از چیزها تغییر کرده بود و برخی از تصاویر هم ثابت مانده بودند. من به زمان نیاز داشتم تا تصاویر «Times» را درک میکردم. از همین رو بود که موقعیت زندگی و استودیوی خود را به خاورمیانه تغییر دادم و با هنرمندان و آدمهایی همکاری کردم تا روایتهای مختلفی را که در این پروژه نوشته / ساختهام، با صدای خود بخوانند. با استفاده از تصاویر ثابت و متحرک، یک مقاله تصویری ساختم.
این فیلم-مقاله با الهام از شعر و تاریخ ساختهشده است. این پروژه شامل دوازده متن شاعرانه است که توسط افراد مختلف خوانده و ضبطشده است. هر شعر برای یک عکس / تصویر نوشتهشده است و این تصاویر از زمانها و مکانهای مختلف در خاورمیانه انتخابشدهاند.
شعرهای انگلیسی / فارسی با استفاده از کلاژ متن مقالات خبری نیویورکتایمز ساختهشدهاند. پروژهی جمعآوری قطعات منتشرشده در روزنامه نیویورکتایمز در بازه زمانی که در ایالاتمتحده دانشجو بودم، تلاشی بود برای سکونت و تنفس «حال و هوای خاورمیانه». با مشاهده راه دور آنجا میخواستم جایی را که از آن آمده بودم به خاطر بسپارم. و در پایان، به نقطهای رسیدم که میدانستم من آنقدر «زندگی» کردهام که نسخه خودم را از یک اخبار تخیلی، بهعنوان نوعی تاریخچهی بدیل برای آینده بهجا بگذارم.
برای من، نیویورکتایمز یک تاریخ مصور و مکتوب بود که همه آن را زندگی کردهایم، این فیلم-مقاله سعی دارد برای تقویت خاطره در ذهن بهمرور دوبارهی آنچه گذشت بپردازد، اما اکنون راوی شخص دیگری است: آنکه عکسهایش را گم کرده و مدام از خود میپرسد چگونه زمانی جنگ را زیسته است؟
تلاشی برای خواندن مطبوعات غربی | نبراس هویزاوی |عکس/کلاژ | ۱۳۹۳

این پروژه با جمعآوری تصاویر و نوشتههایی از مجلهی نیویورکتایمز، در طی مدت چهار سال شکل گرفت. در این پروسه متوجه شدم در بازنمایی اخبار مرتبط با خاورمیانه، انتخاب بهخصوص «تصاویر» غالباً بر «نوشتهها» چیره شدهاند. تلاش کردم تا با خلق شخصیتیهایی ناشناخته بر مبنای منتخبی از مقالات، امکان روایتهایی پدید آید که پیشتر به تصویر کشیده نشدهاند. نوعی بازخوانی بهدوراز مرزبندیهای رایج متنها و لغات مصطلح و ویراستاری. نوعی بازتعریف از تاریخی فرضی، «تاریخی» که «گذشته» نیست بلکه همین حالا در حال حادث شدن است. باوجوداینکه چندی از «وقوع» آن گذشته، اما مترصد فرصتی است تا دوباره در معرض نگاه قرار بگیرد.
خانهی سبز | آناهیتا حکمت| ویدیو | ۸:۰۰ | ۱۳۹۸

«خانهی سبز»، در خانه کودکی آناهیتا حکمت در تهران فیلمبرداری شده است. هسته معماری و ارگانیک این خانه، گلخانه آن است. با گیاهان این گلخانه همچون حافظان زندگی جاری در خانه برخورد میشود. روایت این فیلم مانند خاستگاه اسطورهها برساخت شده است – روایتی که گیاهان چندساله خانه را، حاوی خاطراتی از مکان و دارای توانایی انتقال این خاطرات و داستانها به نسلهای بعدی میداند.
#صدای_زمین | ژاله نساری | ویدیو | ۱۰:۳۶ | ۱۳۹۹

مردم در شبکههای اجتماعی تصاویر و صداهایی را که بهزعم آنها به «صدای زمین» مربوط است، به اشتراک میگذارند. این تصاویر و صداها از نظر آنها «زیبا»، «خلاقانه» و «هنرمندانه» اند؛ بنابراین ارزش دارند به اشتراک گذاشته شوند. اما زمین صداهای دیگری دارد که مورد توجه اغلب مردم نیست. صداهایی که مثل زنگ خطری، از شتاب گرفتن بحرانهای زیستمحیطی خبر میدهد.
بوی خاک و درخت | نگار یغماییان | مجموعه عکس | ۱۳۹۹

سنت دیرینهی تجارت دریایی در خلیجفارس مدتهاست که پایان یافته است. حالا دریانوردان پیر خاطرهی سفرهای دریایی را به سواحل هند و آفریقا به یاد میآورند؛ زمانی که باد موافق جهازها را میراند و آسمان راهنمای سفرشان بود.
از آن سالها، سفرهای «گپ» و تجارت پررونقاش داستانهای بیشمار سینهبهسینه نقل میشود اما صحبت از زندگی شخصی و پیوندهای خانوادگی به حاشیه راندهشده است.
سفرهای دور و دراز و توقفهای طولانی در بندرگاهها زمینهی ازدواج میان دریانوردان ایرانی و زنان هندی را فراهم کرد و به دنبال آن خانوادههای دوملیتی شکل گرفت. خانوادههایی که دیدارشان به موسم سفر و جریان باد وابسته بود. گذر زمان اما سرنوشتی دیگر برای آنها رقم زد. با زوال تجارت دریایی رفتوآمدها و دیدارها سخت و گاه ناممکن شد.
من این مجموعه را در تلاش برای یافتن ردی از گذشته شروع کردم؛ در میان عکسها، اشیاء بهجامانده و خاطرات تلخ و شیرین آن روزها. آنچه مرا به پرداختن به این موضوع ترغیب کرد نهتنها بازگویی وضعیت اجتماعی آن دوران بلکه میل شنیدن داستانهایی شخصیتر و احساسیتر بود. احساساتی از جنس عشق، غم، امید و انتظار که مجال بروز پیدا نکرده بودند.
عکسهای این مجموعه به ابهام و تخیل خاطرهها وفادارند؛ نیمنگاهی به اشیاء، مکانها و مردمی که بخشی از این سرگذشت هستند. همچون بارقهای از لحظات که داستانی آشنا روایت میکنند.
خیلی دور، خیلی نزدیک | سارا عباسنژاد | مجموعه عکس در جریان | ۱۳۹۸ تا کنون

وقتی دختربچهای دهساله بودم کارتون پری دریایی را دیدم، زنی زیبا و باریکاندام و جذاب که در رابطهای عاشقانه زندگیاش و بعضی ویژگیهای حیاتیاش را برای همیشه به خاطر بودن با دیگری تغییر میداد. تصاویر عاشقانه کارتون پری دریایی مرا مسحور خود کرد و این اولین مواجههای است که بهعنوان یک زن با جهان در خاطرم مانده است.
سالهای جوانیام در رابطههای عاشقانهای گذشت که بهرغم ظاهری برابر و آزاد و ادعای استقلال از دیگری، در آنها همیشه از خودم دور شدم و به دیگری و فضای موردعلاقهی او نزدیک شدم و اینیک اتفاق یکطرفه بوده است، دور شدن از سینمای موردعلاقهام، موسیقی موردعلاقهام و دوستانم به خاطر دوست داشته شدن و ترس از طرد شدن بود. پیشرفتهای فردیام در تعلیق قرار میگرفت و در پیشرفت پارتنرم شریک میشدم تا همراه مناسبتری باشم و هر زمان غیرازاین بودم حس قصور و عذاب وجدان به سراغم میآمد. هدف من ازدواج و شراکت در زندگیای بود که قرار بود توسط دیگری و به حمایت من ساخته شود و تنها ماندن بسیار ناامیدکننده به نظر میآمد اما این همراهی برایم رضایت به ارمغان نیاورد و مرا به سمت افسردگی و تنهایی عمیقتری سوق داد.
امروز که به سالها تجربه عاشقانهام نگاه میکنم آن را بیشباهت به کارتون دوران کودکیام نمیبینم که بخشهای پنهان زندگی من را تشکیل میداد. مجموعهی این تجارب و احساسات من را نسبت به وضعیت زنان و آنچه زنانگی در جامعهام تعریف میشود دچار حساسیت ویژهای کرد، من هرروز زنانی را میدیدم که از استقلال و آزادی حرف میزدند اما وقتی دقیقتر میشدم رفتارهایشان نتیجه انکار خودشان بود و احساسات و آرزوهایشان در دنیای دیگری ترسیم میشد و زندگیشان در سایهی دیگری فرومیرفت. رفتارهای متفاوت با آنچه از زنان و زنانگیشان انتظار میرفت برایشان با ترس و تردید همراه بود. دختربچهها نیز با اغراق در بازنمایی خودشان و تنشان و درگیری با فانتزیهایی که زندگیشان را پر کرده بود مرا بیشتر به یاد دوران کودکیام میانداخت که امروزه در زندگی آنها حتی اغراقآمیزتر هم به نظر میآمد. از جایی به بعد زندگی در این فضا برایم سخت و زجرآور شد. تصمیم گرفتم با دوربینم به سراغ زنان کوچک و بزرگ جامعهام بروم و در محیطهای مختلفی نظیر خیابانها، پارکها، مهمانیها و آرایشگاهها آنها را عکاسی کردم و همهجا به دنبال رنجی میگشتم که بخش بزرگی از زندگیام را از من ربوده بود و حالا در میان زنان اطرافم همان فاصلهای را پیدا میکردم که آن را عمیقاً زندگی کرده بودم. شاید این پروژه سلف پرترههای زنی باشد که زنانگی را در جامعهاش جستجو میکند.