غبارنامه
گالری هان٬ شیراز
غبارنامه پروژهای کیوروتوریال و تحقیقی، آرشیوی از جامعهی نیومدیا است که از سال نود و چهار در پاسخ به دعوتی از مرکز هنرهای معاصر ورشو کلید خورد، اما به دلیل مشکلات مختلفی رونمایی نشد، در سال جدید جامعهی نیومدیا در صدد آن بر آمد تا یک دیوار از پروژههای نیومدیا را به اطاق مطالعهی غبار اختصاص دهد، به موازات این چیدمان تغییرکننده در سالن نمایش و تلویزیونها آثاری آرشیوی به نمایش درخواهند آمد، از مستند گرفته تا آثار هنری ویدیویی، کار بر روی کاغذ و بایگانی اخبار و تصاویر در زمینهی بحران زیرگردها و مشکلات زیست محیطی حاصل از کمآبی تا تاویل های انتزاعی و استعاری از پدیدهی غبار، پروژه از مخاطبین دعوت میکند تا حضور فعال در شکلگیری گفتگو، آرشیو و توسعهی مدخلهای این دانشنامه ایفا کنند، همانگونه که ویکیپدیا به شیوهای عمومی و مشارکتی با ارجاع به منابع بیرون از خود گسترش مییابد.
در رابطه با مفهوم غبار سوالهایی عمده و بنیادی شکل میگیرد که غبارنامه در تلاش است آنها را باز طرح کند و انچه بدیهی میپنداریم را در پاسخ به آنها راستیآزمایی: از غبار چه می دانیم؟ آیا تنهابه ذرات معلق و گردهای نشسته بر سطوح را غبار میدانیم یا خوانشها و لایههای دیگری نیز میتوان برای این پدیده متصور شد؟ آیا ما به طور دائمی به غبار محکوم شدهایم یا می توان به آسانی از آن گریخت؟ آیا می توان آنرا به عنوان وضعیت/فضایی پذیرفت که موقعیتسازی برای تغییر باشد؟ چگونه می توان با نگاه به چگالی غبار یا ناپایداریاش رابطه ی مرکز و حاشیه را دوباره ترسیم کرد؟ ارجاعات غبار به مرگ، فرسودگی و تحلیل رفتن سابقهی انچه به عنوان شی وجود داشته است، چه می تواند باشد؟ چطور است که ترکیب دائما متغیر غبار اجبار و ضرورت را دوباره پیش میکشد؟
«غبارنامه» دانشنامهای در جریان با قابلیت تغییر و اضافه شدن مطالب مختلف است. یک مجموعهی آرشیوی و حاصل گردآوری متن، تصویر، فیلم و غیره، در طیف متنوعی از مسائل زیست محیطی گرفته تا مسائل فلسفی انتزاعی پیرامون مبحث غبار. بخشهای مختلف «غبارنامه» به مرور زمان و در روند جستوجو و پژوهش تکمیل میشود. پارهی نخست این پروژه یک سالن اجتماعات سیار با دیواری دائما در تغییر، در محدودهی پروژههای نیومدیا خواهد بود که امکان فضاسازی و چیدمانهای متنوع را به فراخور موضوع مدخلها میدهد.
غبار در حرکت
برنامهی باز و در جریان است به موازات غبارنامه، که از آرشیو ویدیویی پارکینگ انتخاب شده است.
آرش خسرونژاد | آناهیتا حکمت | آریا فرجنژاد | امیرعلی محبینژاد | سامان خسروی | نازگل امامی | تسا کنپ | علی مومنی | آرش فشارکی | مینو ایرانپور
و
بهرام بیضایی
نمایش با پارازیتی تلویزیونی شروع میشود که برای ایرانیان ساکن داخل کشور آشناست؛ سپس با دوربینهای آزادگرد، ارواح نگران و کارگرهایی ادامه مییابد که «غبار» را جابهجا میکنند.
در «کنسر» (سرطان)، آرش خسرونژاد، آهنگساز و هنرمند دیجیتال، از سیگنالهای مخدوش امواج ماهوارهای تلویزیونش استفاده میکند تا منظرهای تعلیقی خلق کند که در آن، مهِ شناور نویزها، به بیننده، مجالِ گریزی از تاریکی فراگیر نمیدهد. در ایران، همیشه حدس و گمانهایی دربارهی امواج پارازیت که برای مخدوش کردن تصویرهای ماهوارهای فرستاده میشوند، وجود داشته و بعضی سرسختانه باور دارند که این امواج سرطانزایند.
«دود و هوای داغ»، ساخته علی مومنی با همکاریِ رابین مندل، به تهدیدات فزاینده علیه ایران میپردازد. ماشینی ساخته شده است تا خبرهایی را انتخاب کند که شامل «حمله به ایران» هستند. این خبرها از فید گوگل نیوز برداشت شده و توسط سینتیسایزرِ مبدل متن به کلام خوانده میشوند. سپس، صدا با میکروفونی بازیابی و تحلیل میشود و به علائم موزون ارکستر چهارتایی حلقههایی از دود ترجمه میشود که همزمان با پراکنده شدن این اخبار در دنیا، فضای اتاق را پر میکنند. این ماشین در همان حال که گِرای ترس را میدهد که بر فضا چیره میشود، تهدیدها را بهصورت زنده از سراسر دنیا به حلقههای مشابه دود تبدیل میکند: تنش که بالا میگیرد، اتاق مهآلودتر میشود و عمق دید بهتدریج مختلتر. دود و هوای داغ، در سال ۲۰۰۸ ساخته شده است، اما امروز، ده سال پسازآن تاریخ، با سایهای معلق بر فراز سرهایمان، همچنان معتبر و بجا است.
«در پایان جهان نزدیک است»، محبینژاد سعی میکند تا خلائی را تولید کند که متشکل از بر هم نهادن دیالوگهایی از فیلم« برهنه» اثر مایک لی در ترکیب با تصویر ذرات معلق غبار است: موجودات ناشناخته سوسوزننده که بر طبق گفته محبینژاد «به دنیا میآیند و میمیرند». این قطعه پادآرمانشهری از حداقلها استفاده میکند تا لحظهای را تصویر کند که ذرات غبار، حضور رفیعشان در همهجا، با باریکهی نوری فعال میشود و آنی دیگر خاموش میشود.
«بین» ساخته مینو ایرانپور، سفری انتزاعی و منظرهای بیگانه شده است که از تجربهی زیستهی هنرمند برآمده است. هنرمند میگوید که «بین» چیزی است که در بینابین رخ میدهد. تصویرهای انتزاعی دوربین دیجیتال مجال چندانی برای تفسیر باقی نمیگذارد و رنگ مایه سپیا فیلم هر ردی از منظرهای آشنا را که ممکن است به حدسی بینجامد، محو میکند. ایرانپور خواهان آن است که مخاطب در این سفر کوتاه همراه او بماند.
آناهیتا حکمت دو کار در برنامه غبار در حرکت دارد:نخست، «ارگ بم (قلعه)»، عواقب زلزله ۶.۶ ریشتری شهر بم را بازبینی میکند، بم در استان کرمان در جنوب ایران قرار دارد. این زلزله ارگ بم را تخریب کرد که بزرگترین سازه خشتی جهان بود و قدمتش به پانصد سال پیش از میلاد بازمیگشت. «رد» که یک سال پیشتر از ارگ بم ساخته شده است، سفری را به شَهْدا – روستایی در نزدیکی شهر یزد- به تصویر میکشد. شهدا از آخرین مکانهایی است که شاهد مواجهه دین زرتشت و دین اسلام بودهاست. دوربین حکمت اغلب مسیرهای تاریخی را در مینوردد و چون باد به مکانهایی سر میزند که غبار فراموشی بر آنها نشسته است حتی زمانی که کار از کار گذشته است.
ژاله نساری با کلاژ تصاویر یافته از اینترنت را در گسترهای به وسعت خاورمیانه با نخ تسبیحی شعری از حافظ به هم پیوند میزند، در «غبار کوی یار»، بازتاب دهشت و جذبهی توامان طوفان گرد و غبار در پرشهایی نمود مییابد که با شمارش معکوس ما را به تاریکی و از آنجا به خیابان می برد جایی که بی توجهی به تغییرات اقلیمی با حق تنفس هوای پاکیزه گره میخورد.
شاهد؟ فعال مجازی؟ یا یک هنرمند پرفورمنس؟ آریا فرجنژاد در قطعه ویدئویی خود به این موضوع پرداخته است: ویدئو پرفورمانسِ «هر آنچه سخت و استوار است…»، استعارهای تاریک است که خود را نیز به تمسخر میگیرد. تصویر مردی که با تلی از مواد خام روبرو میشود، بدون نورپردازی یا صحنهآرایی، سولهی صنعتی دستنخورده باقی میماند و هنرمند است که تنها نقش تئاتری موجود را، برعهده دارد. فریادهای بیوقفه، که در بخش اول فضای دراماتیکی را ایجاد میکنند، در فضای خالی بخش دوم، بیجان و پوچ مینماید. هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود، حتی یادمان کنش قهرمانانهی هنرمند.»
سه قطعه در غبار در حرکت وجود دارد که کارگرها را به تصویر میکشند؛ کارگرانی که در حال تخریب و ساخت منظره شهری تهراناند. شرایط شکننده و شرایط کاریشان در چند چشماندازِ قطعهقطعه شده بازتاب یافته است: از دوربینهای مستند گرفته تا صحنهای از فیلم «سگکشی»، فیلم تحسینشده بهرام بیضائی، صحنهای که تصویرگر تقلای گلرخ کمالی شخصیت اول فیلم، در جنگل بتنی روییده بر تهرانِ پس از جنگ است. هجوم کارگران، زمانی که اسکناسهای کارفرماهایشان توسط گلرخ به هوا پرتاب میشود، پیغامهای متناقضی را مخابره میکند: بیضائی کارگران را در حال دگرگون شدن از خادمانی مطیع به هوچیگرانی طمعکار، به تصویر میکشد که به داراییهای روسا حمله میکنند. منظرهی غروب آرش فشارکی به همان اندازه تلخ است که تکاندهنده: همگام با غروب خورشید، کارگرها در حال تخریب ویلاییاند که قرار است بهجای آن برجی ساخته شود که آن منظره را از بین میبرد. و در آخر، در«تخریبشدهها»، سامان خسروی، شب هنگام از خواب برمیخیزد تا نوبت شبانهی پروژهی تخریب را در همسایگی خود مشاهده کند، مینویسد: «زمانی که ساختمان روبروی استودیوی محل کارم در حال تخریب بود، شروع به فیلمبرداری از محو شدنِ تدریجی ساختمان کردم، اما در حین، کارگران ساختمانی و شرایط فلاکتبارشان توجهم را جلب کرد و تاکید دوربینم ناخودآگاه به سمت آنها چرخید.»
زمانی که برنامه رو به پایان است و چیزی تا لوپ شدن باقی نمانده، به قطعه پایانی میرسیم: نازگل امامی، یک منظرهی صوتی فراگیر را به رخ میکشد که پیرامون یک ویروس کامپیوتری با نام «تو یک احمق هستی :):):)» ساخته و نامگذاری شده است.
امیرعلی قاسمی- اردیبهشت ۱۳۹۷
گالری هان / الف
شیراز، ملاصدرا، اواسط حکیمی، سمت چپ، پلاک ۴۱
ـ ۲۳ الی ۲۵ مهر ماه
ساعات بازدید: ۱۰ تا ۱۳ ۱۷ تا ۲۱
جمعهها گالری تعطیل است
اطلاعات بیشتر