استیتمنت کیوریتور:
فکر کردن در مورد هر چیز کیوریتوریال دشوار است، از آبان ۹۸، ایران از مسائل بسیاراستیتمنت کیوریتور: گذر کرده است. شاید در این تاریکی تحمیلی، ضمن تحقیق درباره ریشه حوادثی که ما را به اینجا رسانده است، باید چراغ جستجوی خود را نیز تخیل کنیم.. در جستجوی موانع و محدودیتها، یا حوزههای درگیری پنهان، از منظر جغرافیایی یا زیباییشناسی باشیم که مانع از این میشود که دوباره خودمان باشیم، در آرزوی بوطیقایی باشیم در جاهایی که میتوان / نمیتوان در فضای عمومی یا مناطق مابینی انتظار داشت. آیا میتوان آنچه را که در افق نمایان است، مشاهده یا پیشبینی کرد یا دیگر هرگز مثل قبل نخواهیم بود؟؟؟
آناهیتا حکمت | گاهنامه [همه اوقات خداحافظی]
گاهنامه آناهیتا حکمت [همه اوقات خداحافظی]، یک سفر ویدئویی دهدقیقهای است مرزهای بین امر شخصی و عمومی، بوطیقا و سیاست را محو میکند. امروز، اطلاعات جمعآوریشده از طریق تصاویر، دائماً بر زندگی روزمره ما تأثیر میگذارد. هرکسی ممکن است یک شهروند-خبرنگار یا فیلمساز باشد و حافظه جمعی ما را از دیدگاه خودش بگوید. در اینجا، این روایت اولشخص از خاطرات ویدئویی هنرمند ساختهشده است، و با ویدئوهای یوتیوب از جویندگان طوفان و واکنش مردم به پیامدهای گردباد آمیختهشده است تا داستانی خیالی از یک “زمان حال” ممکن ارائه دهد. ویدئوی حکمت بهیکباره تجربهای از حضور در جهان را تجسم میبخشد و روایت ما را از زمان حال تخریب میکند.
امیرعلی محبی نژاد | شهر آرام من
در اینجا ویدئویی کوتاه، غیرمستقیم و آیرونیک درباره مسئله ناخوشایندی است که نهتنها کشور من بلکه در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. با بزرگنمایی تضاد بین واقعیتهای واقعی و نسخه فریبنده، زیبا و تحریفشده واقعیت که رسانهها ارائه میدهند و با ایجاد تضاد بین صدا و تصویر در این اثر، سعی کردم مخاطب را مجاب کنم تا بیشتر فکر کند، بیشتر بشنود و بیشتر ببیند تا بیشتر بداند.
این کار در مورد بازتولید واقعیت و نمایش آن بهعنوان نسخه اصلی است.
این کار در مورد عدم اعتماد به رسانههاست.
این کار در مورد حقیقت است.
بهار صمدی | ۱۰۱
ضبط مجدد فیلمهای یافت شده و ویرایش دوباره آنها توسط بهار صمدی: تصرف ساختمان قصر النیل در قاهره توسط تظاهرات کنندگان، پس از درگیری شدید با نیروهای امنیتی مبارک.
سیاوش نقشبندی | زندگی در تهران ادامه دارد
زندگی در تهران ادامه دارد. در همین حال، در این استخر عمومی، افراد بیسروپا همچنان بهدوراز هرگونه هویتی سرگرداناند.
کسرا پاشایی، پالیز خوشدل | آپنه
نبودم آن لحظه که خال بر تنت کوبیده شد
بودم آن لحظه که زبانم بر آن روییده شد
اما بگذار بگویم از که دیدهام
بارش صدها هزار خال بر صد جای تنت
چه سخت شناختمت در میان اینهمه خال
ای خالخالی من
اللهیار نجفی | ردیف
ردیف: موسیقی در نگاهی میتواند راوی و بایگانی تحولات انسان در طول زمان باشد. روایتهایی با زبانی متفاوت، که بازگوکنندهی یک مسیر ثابت است در شمایل مختلف.
نیاز ساغری | کوچه ذغالی
پشت شلوغی و شلوغی مرکز خرید تجریش، بازارچهای در شمال تهران، جایی که قدیم و جدید باهم برخورد میکنند، یک خیابان قدیمی وجود دارد که به نظر میرسد که در آن زمان متوقفشده است. کوچه ذغالی با گرمابه عمومی و مدرسه قدیمی خود، پر است از مغازههای دستدوم و عتیقهفروشی و تنها یک مغازه ذغال فروشی از زمانهای قدیم باقیمانده است. بالای همهچیز، یک جرثقیل عظیمالجثه است که سایه خود را همچون غول بلعنده کوچه باریک قدیمی انداخته است. در مصاحبههای صوتی، یک مغازهدار آینده را پیشگویی میکند. او تصویری از هرجومرج، اعتراضات و شورشها را میبیند. فقط چند ماه میگذرد و درحالیکه من در حال ویرایش فیلم هستم، آن تصاویر تخیلی در خیابانها به حقیقت میپیوندند. صدای هرجومرج واقعی در خیابانها در اکتبر ۲۰۱۹ درست بعد از شنیدن صدای پیشگویی چند ماه پیش مینشیند. هنگامیکه فیلم میگیرید (shoot)، هیچوقت نمیدانید چه چیزی ممکن است به حقیقت بپیوندد و چه چیزی نه.
زینب شهیدی مارنانی| ورونیکا (به معنی “تصویر حقیقی”)
سَنت ورونیکا در هنگامِ مصلوبشدن مسیح، پارچهای را بر چهرهی مسیح گذاشت و شمایلی خونین از چهرهی مسیح بر دستمال نقش بست. حجاب ورونیکا معروف به ورونیکا توانست تشنهای را سیراب کند، نابینایی را درمان کند و حتی مردگان را نیز زنده کند.
در اناجیل متعارف هیچ اشارهای به داستان ورونیکا و حجاب وی وجود ندارد.
برخی این واقعه را با اعجاز زنی با پارچه خونی یکی دانستهاند، زنی به نام برنیکی (به معنای «پیامآور پیروزی») که با لمس لباس عیسی مسیح بدون قصد وی التیام یافت.
رؤیا کشاورز | خلوت
در این پروژه، من در سه مفهوم اصلی در هنر عمومی کار کردهام. فضای شخصی، ترکیب انرژی و جنبش. این سه مفهوم وقتی در مورد محیط عمومی صحبت میکنیم ادغام میشوند.
من بیش از ۲۵ سال است که در تهران زندگی میکنم و تفاوت زیادی بین مفهوم فضای شخصی در این شهر در مقایسه با شهرهای خارجی که از آنها بازدید کردم و تعاریفی که در دورههای دانشگاهی به آنها دادهام، شاهد بودهام.
این سوءتفاهم در مورد فضای شخصی در تهران عمیقاً بر روابط جامعه و خانواده تأثیر میگذارد. علت اصلی این رویکرد اشتباه در فضای شخصی ارتباط تنگاتنگی با ویژگیهای فرهنگی خاورمیانه دارد.
مشکلات مربوط به حریم خصوصی و فضای شخصی در کوچکترین ساختار جامعه، خانواده بسیار متداول است. خانواده در فرهنگ ایرانی از جایگاه اصلی برخوردار است و با قرار گرفتن در کانون جامعه، تأثیر مستقیمی در نحوه استفاده یا یادگیری افراد از فضاهای عمومی دارد. بهطور خاص، نبود احترام یا نبود احترام کافی برای فضای شخصی دیگران در این شهر پرجنبوجوش با تقریباً سیزده میلیون نفر جمعیت وجود دارد.
در این پروژه، من سعی کردم واکنش و رفتار عابران زمانی که به فضای شخصی آنها حمله میشود، تجزیهوتحلیل و فیلمبرداری کنم، فضای شخصی مردم عادی در حال عبور و یا کسانی که مشغول کار در این محل عمومی هستند، با به طرق خلاق و غیرمنتظره توسط رقصندگان اشغال میشود. این انرژی را که از رقصندگان دریافت میکنند چگونه دریافت میکنند و چگونه این فضا را به اشتراک میگذارند.
آیا جاده سرنخی نشان میدهد؟ | نبراس هویزاوی
روباه از صحرای بیآبوعلفی به دشتی بکر رسیده بود، در امتداد دشت قدمزنان به جادهای رسید نه خسته بود و نه تشنه حس مسیریابی لذت بیپایانی بهش میداد، گذر ماشینهای جاده رو میدید و گفت: نمیدونم آیا در امتداد ماشینهای چپ جاده حرکت کنم یا در مسیر ماشینهای راست، همان لحظه نور یکی از ماشینهای چپ جاده از تنش به زیبایی عبور کرد و گفت رو به بالا در امتداد ماشینهای چپ حرکت میکنم. بیمقصود و مقصد با لذت تماشای نورهایی که تنش رو روشن میکردند قدمزنان میرفت، ناگهان صدای مهیبی به گوشش رسید و برخورد دو ماشین در مقابل چشمانش اتفاق افتاد، رو به فرار گذاشت و میدوید و گفت: اگر از سمت راست جاده میرفتم شاهد یک چنین چیزی نبودم، جادهی زیر پا خندید و گفت: من خیلی بیش از اینها منتظرت بودم. روباه گفت: اما من انتخاب کردم، جاده گفت: و من پیشگویی. روباه گفت: بعد از اینجا به کجا میرم، جاده گفت: تو خودت مختاری انتخاب کن. روباه گفت: اما تو میدونی، جاده گفت: میدونم اما تصور انتخاب شیرین است.
منظره متناقض | مجتبی سرانجامپور
برف میبارد، قدمهایم را روی زمینِ سپید میگذارم, چهرهام را بهسوی آسمان میگردانم و ترس و لذت از بارشِ برف را همزمان تجربه میکنم، حسی دوگانه که من را به سمت این پروژه کشاند، حسی توأمان میان دو هوس که به میانجی نگاتیوهای سیاهوسفیدِ تاریخگذشته به هم رسیدند.
اینجا صخرههایی را میبینید که خود نیز در اثر مرور زمان شکل نخستین آن را ازدستدادهاند، نوعی از دگرگونی در سپیدی برف نیز که بهموجب گذر زمان در ابزار مکانیکی رخداده است.
تغییر, تغییر است چه در جسم باشد چه در جان؛ چه در رنگ باشد و چه در روشنی. به قولی شاید یکی راست باشد و دیگری راستی را بیازماید.
ساناز سهرابی | ملاحظاتی در باب دیدن همزاد
آناتومی یک انقلاب چیست؟ تودههای بدن با یک میل جمعی؟ «ملاحظاتی در باب دیدن همزاد» از استعاره «تمثال» بهعنوان نقطه عزیمتی برای باز کردن این مسئله بهره میبرد. با استفاده از پهلوی همگذاری تصویری نایاب از عکسی مستند که در فوریه سال ۱۹۷۹ در تهران گرفتهشده با نقاشی مشهور «کلاس درس آناتومی دکتر تولپ» اثر رامبرانت (۱۶۳۲)، این ویدیو، شرایط امر دیداری را در نظامهای گوناگون تولید دانش بررسی میکند. نوشتن و کارگردانی این ویدیو بهعنوان یک مقاله /ویدئو، قصد بر این است تا به آستانه دیدن و به یادآوردن نگاه شود، این ویدیو دروازهای است برای باز کردن رابطه بین تصاویر از پیش موجود، زبان، حافظه و راههایی که تصاویر با فرایندهای مختلف تجسم بخشیدن گره میخورند. جریان سیال ذهن با تصاویر وصلهپینه همراه میشود، و استراتژیهای مقالهنویسی با متن داستانی ترکیب میشود. «ملاحظاتی در باب دیدن همزاد» فیلمهای تجربی و تصاویر تاریخی را درهم میبافد و بین خیالی، ساختگی یا واقعی بودن در نوسان است.